کتاب: راز درّهی فانوسها
نویسنده: عبدالمجید نجفی
موضوع: رمان نوجوان
انتشارات: قدیانی
داستان این کتاب از زبان نوجوانی از خطهی آذربایجان روایت میشود. نوجوانی شهری که تابستان خود را در روستا گذرانده و از آنچه دیده و دوستانی که پیدا کرده، مینویسد. یکی از جذابیتهای این داستان، خوب دیدن و نشان دادن زیباییهای طبیعت و جزئیات زندگی روستایی است. در بخشی از کتاب، وقایع از زبان حیواناتِ داستان روایت میشود که با ایجاد تنوع و تغییر زاویه دید، جذابیت داستان را بیشتر میکند.
گزیدهای از داستان:
- چه جور جاییه فانیسلی؟
یحیی دست از چیدن تمشک برداشت:
- اگه بگم زیباترین جای همهی منطقهاس، باور نمیکنی! تا دلت بخواد، شقایق هس. اصلاً به همین خاطر میگن فانیسلی. انگار هزاران فانوس با شعلههای قرمز روشن کردن. بیخ سنگها هم کاکوتی هس. اگه بریم اونجا، کولهات رو پر کاکوتی میکنیم. فقط.
خیره ماندم به چهرهی آفتابسوختهاش. پاپاق را برداشت. به نظر میآمد به فکر فرو رفته بود.
- چی شده یحیی؟!
- هیچی. فقط ببین! نباید خیلی تو دل دره پیش بریم!
- چرا؟.»
داستان ,اگه ,کتاب ,هس ,میشود ,فانوس ,از زبان ,روایت میشود ,با شعلههای ,شعلههای قرمز ,قرمز روشن
درباره این سایت